دلتنگی
سلام جیگملم عسیسسسسسسسسسسم لحظات دلتنگی داره تموم می شه و قلبم از فرط خوشحالی دیدن روی ماهت و بوییدن تن از جنس حریرت اروم و قرار نداره و چشام عقربه های ساعت را به نظاره نشسته تا هرچه زودتر به تو برسه امروز بیشتر از هر روز از دست خودم ناراحت شدم که میزارمت و میام سر کار ، هرچند از یه بابت خیالم راحته چون پیش مامان جونی نمی دونی چه حالی بهم دست داد وقتی اشکتو دیدم، آخه داشتی بازی می کردی پیش بابایی منم داشت حاضر می شدم که بیام سرکار و صدای گریتو شنیدم وقتی رسیدم بهت داشتی گریه می کردی، تو دهنتو که نگاه کردم دیدم زبونت قرمز شده، انگار بین لثه هات گیر کرده باشه خلاصه آرومت کردم و با دلی پر از بغض اومدم سر کار تا اینکه مامان جون طبق مع...
نویسنده :
مامان زهرا
13:37